جدول جو
جدول جو

معنی ستیز گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

ستیز گرفتن(فِ رِ دَ)
خصومت کردن. جنگ آغازیدن:
همان با خردمند گیرد ستیز
کند دل ز نادانی خویش تیز.
فردوسی.
با قضا پنجه مزن ای تند و تیز
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَذْ وَ ذَ)
فرود آمدن. تنزل. نزول کردن. نازل شدن:
چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت
هوا چون مغ آتش پرستی گرفت.
عنصری.
نالم به دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلندجای.
مسعودسعد.
، پست گشتن. کوتاه شدن. انحطاط. دنائت
لغت نامه دهخدا
(چِ رَ / رِ بِ کُ تَ)
ثنا گفتن. شکر کردن:
همیدون بزاری نیایش گرفت
جهان آفرین را ستایش گرفت.
فردوسی.
ستایش گرفت آفریننده را
رهاننده از بد تن بنده را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ)
دمساز شدن. هماهنگ شدن. سازوار آمدن.
- ساز گرفتن با ساز کسی، بساز او رقصیدن:
شما ساز گیرید باساز اوی
گذرنیست بر گردش راز اوی.
فردوسی.
- ساز گرفتن کاری، انتظام یافتن و بسامان شدن آن.
بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی
که کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ کَ دَ)
تند و خشمگین سخن راندن. گستاخی و بدزبانی کردن. لاف زدن:
سخنهایشان بشنو و گو سخن
کسی تیز گوید تو تیزی مکن.
فردوسی.
رجوع به تیزو دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
چنگ زدن باستین. یاآستین کسی را گرفتن، دامن او را گرفتن برای تقاضا یا مطالبه، تقاضا کردن مطالبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه گرفتن
تصویر سایه گرفتن
پناه بردن تحت حمایت کسی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستی گرفتن
تصویر پستی گرفتن
فرود آمدن تنزل کردن نزول، پست گشتن کوتاه شدن، دنائت انحطاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز گرفتن
تصویر ساز گرفتن
هماهنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه گرفتن
تصویر سایه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
پناه بردن
فرهنگ فارسی معین
کم شدن، ضعیف شدن، رو به نقصان نهادن، کم رونق شدن، کساد شدن، از رونق افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اشتباه گرفتن، متوجه اشتباه دیگری شدن، خطا گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد